پیر بته مثال
پیر بته مثال
پیر بته مثال (0) :
روز بِرمه و شو نالِه. اینتا مه کارِبارِه
معنی
روز ها کارم گریه کردن است و شبها. کارن آه و نالِه. کردن این شده کار و بار و زندگی ام
کنایه از
یاس و ناامیدی در زندگی است
پیر بته مثال (1) :
یاس و ناامیدی در زندگی است
معنی
ریشه درخت ازگیل را با چوب ازگیل از بین می برند
کنایه از
کنایه ما هرچی ضربه میخوریم از خودی میخوریم .
توضیجات بیشتر
معمولا دسته تبر از جِنس درخت ازگیل جنگلی است با تبری که دسته اش از جنِس درخت ازگیل است ریشه ی درخت ازگیل را قطع میکنند
پیر بته مثال (2) :
کَئی مَل (مارین) نماشسَر قَد کَشِنه
معنی
بوته کدو غروب ها قد میکشد
کنایه از
کنایه از کسی یا کسانی است که از صبح تا غروب بیکار است. از غروب به بعد به دنبال کار میرود
پیر بته مثال (3) :
مِه کِرک اویِ سَر، مِرغِنه کِندِه
معنی
مرغ من روی آب، تخم میگذارد.
کنایه از
منظور این است که از بدشانسی من، مرغ بر روی آب تخم میگذارد و تخم میرود زیر آب و نصیب من نمی‌شود.
نویسنده : این ضرب‌المثل را افراد بدشانس برای بیانِ شدت بدشانسی شان به کار می‌برند.
پیر بته مثال (4) :
وَلْوَله دری خُشه پالون دِلِه یه کَه رِه هِم خُنّی!
معنی
کم کم داری کاه داخل پالانت را هم میخوری!
کنایه از
به کسی گویند که از گستاخی حرف های سربالا می زند ودر مقابل تصمیم درست دیگران با بی حیایی می ایستد.
نویسنده : ضرب‌المثل‌ها و کنایات محلی شرق مازندران
کتاب : زنده یاد سهراب یوسفی گرجی
پیر بته مثال (5) :
او بیارد پیتاله، وا بیارد پیته
معنی
آب آورده پوسیده است و باد آورده بی مصرف.
کنایه از
چیزی که آسان به دست آید، خیلی با ارزش نیست.
واژگان :
پیتال (pital) -->
پوسیده , چیزی که پوسیده و خیس است.
پیته (pite) -->
بی مصرف
پیر بته مثال (6) :
رَسِن رِه راسِّ دوش دِم بَدِه . روزی. رِه جان خدایِ جا بِخواه
معنی
طناب را روی دوش راستت قرار بدِه. و خیر و برکت را. از خداوند بزرگ بخواه
کنایه از
وقتی کسی کارش را با صداقت پیش ببرد. اینجا خداست که به او نگاه میکند و برکت در مالش می افزاید
پیر بته مثال (7) :
همه‌ی تله اَیّا کفِنِه ، اَمِه تله کِپّّینِ وک
معنی
تو تله و دام همه، پرنده ابیا میوفتهتو تله ما، قورباغه چاق و چله
کنایه از
درمورد انسانهای بدشانس بکار می‌رود، که معمولا اتفاقات بد یا چیزهای ناجور و بی خاصیت، نصیبشان میشود.
پیر بته مثال (8) :
حرف ره وِنِه دِهون دِلِه بَپِجی بعد یور هاکنی
معنی
حرف را باید ابتدا داخل دهان بَپَزی یا مَزِه مَزه کنی . بعد حرف را از دهانت بیرون بفرست
کنایه از
قبل از حرف زدن، اول فکر کن
برابر پارسی
اول اندیشه، بعد گفتار
پیر بته مثال (9) :
دَس به دَس مِه ره بَوِردِه تا کَلِه بَس
معنی
دست به دست کرد مرا تا کلِه بَست برد
کنایه از
گرفتار شدن است.
توضیجات بیشتر
کَله بَست. نام شهری است در مازندران. پنج کیلومتری بابلسر
پیر بته مثال (10) :
نَزنین سِما نکنین بی بی بَختوئه
معنی
نَزنید و نَرقصید بی بی در خواب است.
کنایه از
افراد لوس و ناز پَروردِه است.
توضیجات بیشتر
هیچ‌کس هیچ عملی انجام ندهد که فلانی ناراحت میشه.
پیر بته مثال (11) :
هر کی بزوئه تیشه،،، برسیئه به ریشه
معنی
هرکسی که تیشه زد به ریشه رَسید .
کنایه از
هر کس بزوئه هَره،،،،حتما بوِرده بَره
توضیجات بیشتر
کسی که، زحمت کشید ، قطعا به هدف خویش هم رسید
نویسنده : مازیار
پیر بته مثال (12) :
آدِمِ پِرگُو، سَپوسِ دَنگ زَنده
معنی
آدم پر گوی سبوس می کوبد
کنایه از
پرگویی حاصلی ندارد
پیر بته مثال (13) :
پیر بته مثال (14) :
وَسِّه ته اَی وه رِه بِچو نَزِن
معنی
بَس است تو دیگِر روی او آب سرد نَریز
کنایه از
کار را دیگران تمام کردند ، تو دیگر دِخالت نکن ، کار را خراب تر نکن
پیر بته مثال (15) :
اینجه که نیشتی نِیشته باش فکر شه دوک و رِشته باش
معنی
اینجا که نشستی بِشین ولی به فکر دوک و رشته نخ خودت باش
کنایه از
عدم دخالت در زندگی دیگران استکنایه و مفهوم این است که هر جا میخواهی بروی و بنشینی برو و بشین ولی سَرت تو لاک خودت باشد و در زندگی دیگران دخالت نکن
پیر بته مثال (16) :
اَتّا مِرغنِه هاکِردِه، اون هم بی زرده
معنی
یک تخم گذاشته، آ ن هم زردِه ندارد
کنایه از
کنایه از کسی که در کارش موفق نبود.
پیر بته مثال (17) :
کَل رِه مِلا هاکِردِمه. شه جان بِلا. هاکِردِمِه
معنی
کَچل را با سواد کردمِ. بلای جان خودم کردم
کنایه از
بها دادن به کسی که برای انسان دردِِسر ساز شود
پیر بته مثال (18) :
وَچه ره باوّی بلاره، تـَب زنده ته کِلا ره
معنی
با بچه‌ها شوخی کنی، ظرفیت نداشته و پررویی می‌کنند
کنایه از
حد تعادل داشتن
پیر بته مثال (19) :
مال جم هاکردن گردش روزگارهمال باد هدائن اتّا دَقه‌ی کاره
معنی
جمع کردن مال سالها طول می‌کشداما بر باد دادنش کار یک دقیقه است.
کنایه از
سال‌ها زمان لازمه تا مال جمع کنیم؛ اما برای فنا کردن مال، فقط یک دقیقه زمان لازم است.
واژگان :
مال -->
در زبان تبری (مازندارنی) به معنی گاو، گوسفند و حَ شم است.
مالدار -->
کسی که کارش پرورش گاو، گوسفند و بز است.
مال -->
در پارسی مال به معنی ثروت است.