پیر بته مثال (0) :
امه چش رِه کور کلاج بَکِنیه.
معنی
چشم ما را کلاغی کور کَنده است.
کنایه از
در انتظاری طولانی به سر می برم کلاغ چیزهای براق را دوست دارد و آنر می دزد.
توضیجات بیشتر
این بار سوژه ی دزدی چشم ثابت و براق کسی که در اوج انتظار است و حتی پلکی نمی زند به طوری کلاغ کور هم وسوسه می شود چشمان منتظر را بکند و با خود ببرد چشم براق که کلاغ کور آنرا می دزد و زیبایی کار در همین تناقص و (پارادکس) بین چشم براق کلاغ کور است، راستی چرا کلاغ کور؟به گمانم این مفهوم را نیز به ذهن تداعی می کند که چشم در انتظار طولانی ندیدنت کور شده است.
پیر بته مثال (1) :
اسا که کار به لاک برسیه، بی لاک سما کامبی.
معنی
حال که برای رقصیدن باید با به صدا در آوردن لگن چوبی رقصید، بدون آن می رقصیم.
کنایه از
وقتی که یک نفر خواسته زیادی دارد ولی از اون خواسته سهم کمی بهش می رسد، این فرد قبول نمی کند و می نالد.
پیر بته مثال (2) :
اَهِله ر دِره، اما انجیل شه ماقع دارنه.
معنی
برای اهِل زمان دیر می گذرد، اما انجیر فقط در زمان خود می پزد.
کنایه از
این زبانزد زمانی بکار می رود که کسی عجله و اشتیاق زیادی برا ی انجام کاری داشته باشد و زمان مناسب نباشد، می گویند:اَهِل ره دِره اما انجیل شه ماقع دارنه.
توضیجات بیشتر
اهِل عجله ی زیادی برای خوردن انجیر دارد اما انجیر در زمان بخصوصی می رسد و خوردنی می شود.
واژگان :
اَهِل یا احِل -->
اسم مرغ انجیر خوار
دِره -->
دیر است
انجیل -->
انجیر به لهجه و گویش تبری
پیر بته مثال (3) :
شپز که بیست و چارهآش، آش نییه آهاره.
معنی
آشپز که بیست چهار نفر شدآن آش دیگر آش نیست، آهار است.
کنایه از
وقتی آشپز زیاد شود، آش خراب می شود، آن آش دیگر آش نیست، آهار است (آغار) آق آر
توضیجات بیشتر
بر خلاف کارهای دیگر که تعاون در کار بهتر انجام می شود ولی در آشپزی گویا چند نفر شدن آشپز موجب بدتر شدن آش یا غذا می شود به طوریکه در زبانزد فوق آمده آشپز اگر زیاد شود (بیست و چهار نفر) هر کس به سلیقه خود چیزی در آش می ریزد، درست مثل همان آهار می شود که پارچه های متعدد را در آن برای شَخ یا محکم شدن می اندازند بد رنگ می شود پر از بُنشن از جنس کُرک و پشم کثیفی که بهتر است به جای آش بگوییم آهار (آغار) آغ آر (آق آر) و تهوع آور.
برابر پارسی
آشپز وقتی دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک.
واژگان :
آهار -->
چیزی از نشاسته یا کتیرا یا صمغ و یا لعاب خطمی و مانند آن که جامه و کاغذ و جز آن را بدان آغارند تا شخّ و محکم شود یا صیقل و مهره گیرد.(آش؛ جامه)(آغار؛ لعاب)و فعل آن آهاردن و آهاریدن و آهار دادن و آهار کردن و آهار زدن باشد در متعدی و در لازم آهار شدن و آهار گرفتن :
سوار بود بر اسبان چو شیر بر سر کوهپیاده جمله بخون داده جامه را آهار عماره#عنصریدر گنج بگشاد و دینار دادروان را بخون دل آهار داد.#فردوسیچو او [رخش] سست گردد پیاده شومبخون و خوی آهار داده شوم.
پیر بته مثال (4) :
اسا که دِنه، زمبیل زمبیل جِر دِنه.
معنی
حالا که (خدا) می دهد، زنبیل زنبیل می فرستد.
کنایه از
خوشبختی که رو کرد، پشت سر هم می آید.
